تکشاخی ماده (فارو)، بهطور تصادفی میشنود که آخرین بازمانده نوع خود
است. پروانهای (کلاین) فاش میکند که گاو سرخ، همه تکشاخها را به اسارت
«سلطان هاگارد» (لی) درآورده است. «مامی فورچونا» (لنزبری)، پیرزنی جادوگر،
تکشاخ را اسیر میکند. اما شعبدهبازی بهنام «شمندریک» (آرکین)، تکشاخ
را نجات میدهد و او را در راه رسیدن به قلعه «هاگارد» و پیدا کردن
تکشاخها همراهی میکند. «شمندریک» برای آنکه تک شاخ را از گزند
«هاگارد»، «آمالتی» دلباخته «شاهزاده لیر» (بریجز)، پسر خوانده «هاگارد»،
میشود و آرامآرام ماهیت واقعی خود را از یاد میبرد. اما سرانجام
«شمندریک» و «آمالتی» با کمک «لیر» بر گاو سرخ و اربابش، «هاگارد» پیروز
میشوند. تک شاخها آزاد میشوند و «آمالتی» دوباره به شکل تک شاخ در
میآید.