پی سی دانلود - انیمیشن

جیمز سالیوان موجودی غول پیکر با چشمان آبی رنگ و دستیار یک چشنی اش مایک وازوسکی در استخدام موسسه ی هیولاها هستند. موسسه ای که از طریق جیغ بچه ها انرژی تواید می کند. به نظر می رسد که زندگی ساکنین سرزمین هیولاها با جیغ بچه ها که از طریق قایم شدن هیولاها در زیر تخت و توی گنجه و ترساندنشان تامین می شود خیلی هم رونق دارد. این وظیفه ی سالیوان، مایک و همکارانشان، از جمله وندل باگز، هنری جی.واترنوس، رئیس خرچنگ شکل موسسه و سلیا، متصدی زیبا و کله ماری است تا جریان ترس را برقرار نگه دارند. وقتی دختر بچه ی نترسی به نام بو، سالی ون و مایک را دنبال می کند و قدم به دنیای هیولاها می گذارد، این دو مجبور هستند حضورش را از دیگران پنهان دارند و به هر ترتیب که شده دخترک را به دنیای خودش برگردانند.

یک گروه از حیوانات منتظر بارش سالیانه باران هستند تا به واسطه این مایع حیات زندگی خود را دوباره آغاز کنند اما انسان ها با مداخله در طبیعت زندگی حیوانات را بر هم زده و با ساختن سد در پی نابودی این جانداران هستند ؛ این موضوع اصلی کارتونی است که به تازگی منتشر شده و به سبب موضوع جالب و طراحی منحصر به فردش در میان خانواده ها محبوبیت زیادی پیدا کرده است. Animals United نام انیمیشن آلمانی است که داستان آن تلاش یک گروه از حیواناتی ست که با هم متحد شده اند تا سد ساخته شده توسط انسان ها نابود ساخته و زندگی خود را از مرگ نجات دهند و در این میان اتفاقات فراوانی روی می دهد.

در جریان یک سفر تفریحی، کشتی سنجاب ها دچار سانحه می شود و همه به جزیره ایی دور افتاده منتقل می شوند. آن ها در این مکان در می یابند که جزیره ایی که آن ها در آن قرار دارند، آن طور که دیده می شود نیست و اتفاقاً جای بسیار فوق العاده ایی هم برای زندگی است و...

آلیس از زندگی روزمره خود خسته شده و می خواهد شگفتی هایی در زندگی خود به وجود آورد. ناگهان او خرگوشی سفید را می بیند که به سرعت در حال فرار کردن است. آلیس به دنبال او می رود و خرگوش او را به دنیایی عجیب دعوت می کند ...

این داستان براساس این واقعیت تکان دهنده ساخته شده که موج سواری توسط پنگوئن‌ها اختراع شده است! یک گروه مستندساز به پشت صحنه خطرناک‌ترین و نفس‌ گیرترین مسابقات موج‌سواری‌ای که تاکنون بشر دیده یعنی مسابقات جهانی قهرمانی‌ پنگوئن‌ها می‌روند تا از آن گزارشی تهیه کنند.

تک‌شاخی ماده (فارو)، به‌طور تصادفی می‌شنود که آخرین بازمانده نوع خود است. پروانه‌ای (کلاین) فاش می‌کند که گاو سرخ، همه تک‌شاخ‌ها را به اسارت «سلطان هاگارد» (لی) درآورده است. «مامی فورچونا» (لنزبری)، پیرزنی جادوگر، تک‌شاخ را اسیر می‌کند. اما شعبده‌بازی به‌نام «شمندریک» (آرکین)، تک‌شاخ را نجات می‌دهد و او را در راه رسیدن به قلعه «هاگارد» و پیدا کردن تک‌شاخ‌ها همراهی می‌کند. «شمندریک» برای آن‌که تک شاخ را از گزند «هاگارد»، «آمالتی» دل‌باخته «شاهزاده لیر» (بریجز)، پسر خوانده «هاگارد»، می‌شود و آرام‌آرام ماهیت واقعی خود را از یاد می‌برد. اما سرانجام «شمندریک» و «آمالتی» با کمک «لیر» بر گاو سرخ و اربابش، «هاگارد» پیروز می‌شوند. تک شاخ‌ها آزاد می‌شوند و «آمالتی» دوباره به شکل تک شاخ در می‌آید.

وقتی که گارگامل (Gargamel) جادوگری شیطانی موجودات کوچک آبی رنگ را از روستایشان اسمارف (Smurf) و خانه‌های قارچ مانندشان بیرون می‌کند، این موجودات به وسط پارک مرکزی شهر نیویورک آمده و حالا قبل از اینکه گارگامل همه چیز را نابود کند، باید راهی برای بازگشت به سرزمین جادوییشان پیدا کنند.

کارتون پینگو محصول کمپانی Otmar Gutman در سال ۱۹۸۶ در کشور سوئیس ساخته شد و در همان سال در این کشور پخش گردید. این مجموعه در غالب ۱۳۰ قسمت ۵ دقیقه ای به کارگردانی اوتمار گوتمن و به داستان نویسی Silvio Mazzola ،در سال ۱۹۸۶ در استدیوی Trickfilmstudio در کشور سوئیس ساخته شد. به دلیل استقبال فراوان این کارتون و محبوبیت پینگو در بین کودکان سوئیسی کشورهای اروپایی دیگر نیز به نمایش کارتون پینگو پرداختند.
pingu: شخصیت اصلی این مجموعه است که حدود ۵ سال دارد، او بسیار بازیگوش و دوست داشتنی است، پینگو می تواند خود را به هر شکلی در آورد گاهی مثل یک توپ می غلطد و گاهی روی برفها سر می خورد و به سرعت حرکت می کند. اگر به یاد داشته باشید اغلب با منقار مثل بلندگو فریاد میزند: !NUG NUG
Pigna:خواهر کوچک پینگو است که در آغاز سری اول به دنیا می آید و در سری یک و دو پینگو را همراهی می کند.
Mother & Father: پدر پینگو یک پستچی است او اغلب مواقع در حال پیپ کشیدن است یا سوار بر موتور سیکلتش در حال انجام امور بانکی ، مادر پینگو هم بیشتر وقت خود را در خانه اسکموئی شان همراه بچه هاست.
Grandpa: پدربزرگ پینگو است که یک نوازنده ارگ است.
Robby: یک فک دوست داشتنی و مهربان که بهترین دوست پینگو هم به شمار می آید.

 فصل بهار رسیده، ورنه و دوستان جنگلی‌اش كه از خواب زمستانی‌شان بیدار شده‌اند مشاهده می‌كنند كه در روبروی محل زندگی‌شان یك پرچین گیاهی بلند كشیده شده است. ارجی‌ راكن فرصت طلب وارد می‌شود و درباره زندگی آن‌طرف پرچین كه دروازه ورود به زندگی خوب است‌،‌‌‌‌ صحبت می‌كند. این كه انسان‌ها زندگی می‌كنند تا بخورند نه مثل ما كه بخورند تا زنده باشند و...